درباره وبلاگ ![]() اينجا دنياي كوچيك منه ! اينجا حرف ميزنم،مينويسم،ميخندم،گريه ميكنم و هيچكس اجازه ندارد تحقيرم كنه . من از دنيايي مي آيم كه انسانها براي نشان دادن قدرتشان دل ميشكنند،تهمت ميزنند،دروغ ميگويند،تحقير ميكنند و شاد شاد هستند.... نه... نه من مال آنجا نيستم من دنياي كوچك صميمي ام را ترجيح ميدهم... -(پر پرواز)- دلم ميخواد پر بكشم برم به سمت آسمون- با رنگا همبازي بشم تو جاده رنگين كمون- رو ابرا بايه خطّ خوب زنده بادعشق حك بكنم- طنين باد رو گوش كنم غصه ها را دَك بكنم- همنفسِ پرنده ها پر بزنم رو به افق- آسمونا بشه واسه من و پرنده ها قرق- اون بالاها كوچيك ميشن اونايي كه رو زمينن- همونا كه خودشونو حسّابي گنده ميديدن!!- اونجا ديگه نميرسه دست چراها به سرم- فارغِ احوال همه تو آسمون پر ميزنم- اگه دلم تنگ نميشد واسه عزيزترين كسام- اگه چشاي مادرم خيس نميشد يه روز برام- اونجا مي موندم تا ابد پيش خداي مهربون- اونجا كه شايد نباشن آدمهاي نامهربون- *كتايون * آخرین مطالب پيوندها نويسندگان
|
--تقدس چشمهايت را مهمان قلب غريبم كن
خدايا .....هواي مارو داشته باش
چهار شنبه 11 بهمن 1391برچسب:, :: 16:48 :: نويسنده : كتايون
اعتراف میکنم تا سنه 13-12 سالگی تحت تاثیر حرفای مادربزرگم که خیلی تو قید و بند حجاب بود با روسری میشستم جلوی تلویزیون مخصوصا از ایرج طهماسب خیلی خجالت میکشیدم. زیاد میخندید فکر میکردم بهم نظر داره!!
سوار اتوبوس شدم، رفتم تو، قسمت آقایون پیش یه آقایی نشستم و از خستگی خوابم برد، نزدیک مقصد دیدم زانوم درد میکنه فهمیدم آقایه کناری 3-2 بار با کیفش کوبیده تو پام تا بیدارم کنه چون میخواست پیاده بشه و من جلوش رو گرفته بودم، خیلی شاکی نگاش کردم، راننده هم بالا سرم بود. آقاهه گفت : ببخشید خانم 5 بار صداتون کردم نشنیدین، ترسیدیم. اعتراف میکنم برای اینکه ضایع نشم که مثل خرس خواب بودم وانمود کردم که کَر هستم و با زبون کر و لالی و طلبکارانه عصبانیتم رو نشون دادم، مرد بیچاره اینقدررررر ناراحت شده بود 10 دفعه با دست و ایما و اشاره از من معذرت خواهی میکرد!!
نظرات شما عزیزان:
منم اعتراف میکنم که خیلی قشنگ رفتی تو قلبم
منم اعتراف میکنم که خیلی قشنگ رفتی تو قلبم
سلام بر شما آبجی کتایون خانوم گل؛
|
|||||||||||||||||
![]() |